هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 10 روز سن داره

جوجه جون من

جلسه معارفه

جوجه مامان چند روزيه كه فكر ميكنه چه خوب بشه بتونه از اين صفحه دوستاش رو معرفي كنه حالا مامان عكس دوستاش رو ميذاره البته هنوز خيلي دوست داره كه ازشون عكس نداره در اولين فرصت با هم عكس ميگيرن و ميذارن تو دفترچه خاطرات   يك عدد جوجه كوچولو متفكر در بغل مامان جون در فكر دوستان (عزيزان باز هم من مبتدي مشكل جديد دارم چرخوندن عكسا پس ميشه بهم راهنمايي بدين اگر هم نشد خودتون يكم بچرخيد ممنون) حالا جوجه كوچولو دست به پاچه شده و با يك سوت بلبلي دوستاش رو صدا ميكنه جوجه با كمك آقاجون مهربون نازنين (عشق من دختر خواهرم) و محمد عرفان گل (پسر خواهر عزيز تر از جانم) رو صدا ميكنه و يك عكس يادگاري ميگيرن . انشالله سايه آقاجو...
28 بهمن 1393

بدون عنوان

سلام عزيز دل مامان - عشقم ، اميدم ، عمرم ،زندگيم خوشگل مامان دو شب پيش كه طبق معمول داشتم براي خواب آماده ميكردمت و برات كتاب ميخوندم اين بار كنارم نشوندمت و خودم دراز كشيدم با هر صفحه خوندن بهت نگاه ميكردم و شما هم كنار من نشسته بودي به چشمام ذل زده بودي و نگاهتو برنميداشتي از چشمام بعد همش سرت رو ميچسبوندي به من منم بغلت ميكردم آخراي كتاب ديگه ديدم خيلي بهم چسبيدي و تكون نميخوري بابايي گفت خوابش برده ، منم شوك شده بودم چطوري تو كه هيچ وقت بدون شيشه نمي خوابيدي وقتي نگاهت كردم ديدم فقط چشماتو بسته بودي .منم تو جات دراز كشوندمت و فقط بوست كردم و شما به خواب ناز رفتي به بابايي گفتم چطوري اينجوري خوابيد گفت حتما آرامش پيدا كرده .خدا كن...
25 بهمن 1393

كشف مهم

تازه فهميدم حجم عكسام بالاست اما نميدونم چطور بايد كم كنم حجمشون رو بازم سعي ميكنم
19 بهمن 1393

برنامه ريزي

عزيز دلم امروز دارم كلي آزمون و خطا ميكنم تا بتونم وبلاگت رو خيلي زيبا در بيارم . خوبه ني ني وبلاگ به من كمك ميكنه و الا منكه از كامپيوتر هيچي سر در نمي يارم . اميدوارم دوستان به من كمك كنند. هنوز عكس رو نتونستم بذارم . دارم براي تولدت برنامه ريزي ميكنم . چيزي هم نمونده البته بعد اين چند سال ازدواج با بابايي من كه سفره هفت سين نچيدم .چون تحويل سال خونه مامان جون بوديم يا خونه مادربزرگ اما امسال بخاطر تو گل عزيزم ميچينم خدا كنه خوب و زيبا بشه . پس دو تا برنامه داريم هفت سين و تم تولد . تو جشن دندونيت كلي تجربه جمع كردم كه حتما بدردم ميخوره . تم تولدت هم زنبور انتخاب كردم . اميدوارم خوب بشه فعلا براي خونه تكوني برنامه ندارم چون هنو...
19 بهمن 1393

بدون عنوان

سلام عزيز دل مامان روز پنجشنبه جشن دندونيت برگزار شد . خيلي خوش گذشت خاله جون بني و خاله سحري اومدن كمك اگه خاله جونيا نبودن هيچ كاري نميتونستم انجام بدن .يك دنيا تشكر از خاله جونيا تو هم خيلي خوشحال بودي روزش از ساعت 10 تا 1 عصر خوابيدي عصر هم از 4 تا 5 خوابيدي و خيلي سرحال جشن برگزار شد . بماند كه عمو و عمه بزرگه نيومدن اما عمه جوني زحمت كشيده بودن و كادو رو فرستاده بودن . شما هم مدام در حال دست زدن و جيغ زدن و خوشحال بودي . خيلي خوشحالم كه از اواخر 8 ماهگي تا الان خيلي تغييرات كردي . نشستنت كامله و خودت رو براي اشياء دور و اطرافت دراز ميكني ديروز هم دو سه باري از حالت دراز كشيده بلند شدي و نشستي . دست...
18 بهمن 1393

بدون عنوان

سلام عزيزم دقيقا از 10 بهمن ماه داري ماما ميگي و هر بار تمام دنيا رو به من ميدي . ديروز هم ماما بابا گفتي . نميدونم هدف دار ميگي يا فقط چون اين كلمات رو ياد گرفتي ميگي اما بازم واسه من يك دنياست . دوستت دارم . ديشب هم برات روروئك جديد گرفتم چون با قبلي مي افتادي و كلي گريه ميكردي اميدوارم با اين يكي راحت تر باشي . ميبوسمت ...
12 بهمن 1393

بدون عنوان

سلام عزيز دلم دوباره شايد داري دندون در مي ياري ، تب داري و زياد سرحال نيستي . خداكنه زودتر راحت بشي هفته آينده ميخوام جشن دندوني برات بگيرم . پرستارتم كه دو روز امتحاني آمده بود خوب نبود مامان جون گفتن نمي خواد بياد خاله بهاره جون مواظب گلپسري هست . تا ببينم چي ميشه . تستم هم منفي بود اما نمي دونم چرا پري خانوم نمي ياد . دوباره جمعه تست ميدم . خدا كنه زودتر خوب بشي تا منم سرحال بشم عزيزم . طرح قطره فلج بود ديروز مامان جون و بابا بردنت قطره دادن تو بهداشت ميگفتن وزنت خوبه و تا يك سالگي بايد بخزه و بعدش كم كم راه بره . منم چشم براه اين هستم كه وقتي رو شكم ميذارمت همش گريه نكني و چد دقيقه اي رو شكمت بموني آخه دكتر نوري گفته بذارمت رو ...
8 بهمن 1393